نورهای ضعیفی از پنجره کش آمده‌اند روی دیوارِ سمت چپِ اتاقم. مستطیل‌های کوچک و بزرگ ساخته‌اند که بعضی حقیقی و بعضی خیالی‌اند. بعضی‌ ته مانده‌ی تیرهای چراغ برق‌اند و یکی که ته رنگِ آبی دارد مالِ تابلوی مشاور املاکیِ بهرامی است. همان که توی  دوربین مدار بسته‌اش نمایِ نقطه مانندی از پنجره‌ی اتاقم -این اتاق- دیده می‌شود. حالا این نقطه از آن نقطه‌ی خورشید مانند نورِ آبی می‌گیرد. این مستطیل‌ها را دوست ندارم. آن‌هایی را دوست دارم که که مال چراغ‌های عقبیِ ماشین‌ها هستند. از یک سومِ چپیِ دیوار شروع می‌شوند و با سرعت‌های متفاوتی دیوار و مستطیل‌های محوش و حتی سقف را طی می‌کنند. انگار می‌توانم تا ابد منتظرِ  این سربازهای ناگهان بمانم که می‌دوند تا رفیقشان را دمِ مرگ بغل کنند و در آغوشش بمیرند. 

اینجا یک نورِ دیگر هم هست. بخاری. که صدا هم دارد. یک فیسِ ممتد. با شعله‌های نامنظمِ آبی و نارنجی. نورش روی صورتم نیوفتاده، روی هیچ کجا نیوفتاده. ولی اثرش هست. نمی‌دانم چرا فکر ِ سلول‌هایم روی تنه‌ی بخاری ولم نمی‌کنند. چند شب پیش کناره‌ی زانو‌ام چسبید روی بدن بخاری. به اندازه‌ی یک کفِ دست لایه‌ی چربی باقی گذاشت و احتمالن چند لایه سلول‌. و این اولین از دست دادنی در تمام زندگی‌ام است که واقعن ازش لذت می‌برم وقتی بهش نگاه می‌کنم طوری که به کوره‌ی آدم پزیِ فیس فیسوی بخاری و سلول‌های جزغاله‌ام فکر می‌کنم دلم می‌خواهد لمسشان کنم. با حس عجیبی از سرمستی.

زمان را گم کرده‌ام.  و تاریکیِ اتاق تویم حلول کرده . با تاریکی درونم یکی شده‌م باز. با این رخوت و درد و گرفتگیِ روحم که بدجوری تاریک است و بیهوده. و این یکی شدن تا وقتی زیباست که نخواهم مشترک‌های تاریکی این طفلِ مرده و اتاقش  را پیدا کنم. تا وقتی نخواهم فکر کنم لابد توی تاریکی‌های خودم‌ هم نوری هست و بعد ببینم که نیست. که سربازی برای دویدن نیست که فیس فیسی نیست،  حتی بخاری نیست که شاید بتواند همه چیز را تمام  کند. 

۶ دی.


پ.ن: عنوان اسم این قطعه است و آرزوی من.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برقکار در سعادت آباد22794286 برق کار شهرک غرب برتر وب بازسازی ساختمان مسکونی و تجاری فرکتال هنر کایر پایپ maximosturkey Patrick معماری کامپیوتر - نرم افزار جامعه اساتید حوزه علمیه فارس